اولین جمعه امرداد ۱۳۹۵
«زمان گذشت…
….
در کوچه باد میآید
در کوچه باد میآید
و من به جفتگیری گلها میاندیشم
به غنچههایی با ساقهای لاغر کمخون»
هفتمین جمعهی رنگینکمانی است و تمامی ما که این روز را پاس میداریم و در امید گرامیداشت یکی از همین روزها همگی با هم در خیابانهای ایرانزمین میرقصیم، میکوشیم که این پرچم دستبهدست بگردد که نسلبهنسل رویایی باشد که در دل و جان ما و حتا در تکتک سلولهای ما ریشه میدواند.
هنوز و در این لحظه هم، امروز جمعهی اول امرداد ماه ۱۳۸۹ است و امروز دوباره جمعهی رنگینکمانی است. چند جمعهی رنگینکمانی دیگر بیشتر نمانده تا آزاد و برابر با لبخندی به پهنای صورت، در ایرانی با حقوق انسانی و سربلند، دستدردست راه افتخار بپیماییم.
سالی که پس پشت گذاشتیم تا به این جمعهی رنگینکمانی برسیم، هم سخت بود و هم جانکاه. انسان این کرهی خاکی آنچونان در رنج و مصیبت گرفتار است که گویی بر آن پایانی نیست. کم نبودند لحظههایی که هر جان آگاهی را به درد میآوردند و در این میان، جامعهی رنگینکمانی هم از این دامگه بینصیب نمانده است.
آن روز که در دنیای برابر و انسانی زندگی کنیم، آن روز اگر از راه برسد، چند شمع برای کشتگان، چند شمع برای قربانیان، چندتا برای عزیزانی که جان از خود گرفتهاند، چند ستاره از آسمان عاریت بگیریم؟
اما ما در این لحظه، در اکنون هستیم. پس به برابری آفرینش لبخند بزنیم و در کنار هم شادی این روز رنگینکمانی را پاس بداریم. با هم و درکنار هم بادبادکهای رنگی به هوا بفرستیم، برقصیم، شعر بخوانیم و بودن خود را جشن بگیریم.
یک ستاره در قلب، به احترام انسان
که به یاد بسپاریم «آن فروریخته گلهای پریشان در باد» «تا نگویند که از یاد فراموشاناند»
یک ستاره در قلب
همانکه سرخ بر زمین افتاده بود
همانکه سرختر میروید در قلبهای جوان و پرامید.
اولین جمعه امرداد ۱۳۹۵ روز رنگینکمانیهای ایرانی شادباش